آغاز بهار..

تا پنجره هاي روبه خورشيد 
جاريست زلال روشنايي
 
بر دامن خاک گل بريزد 
دستي ز نهايت خدايي

لبخند ستاره ترجمانيست 
از شادي و شورو همزباني
 
درکوچه سبز خلوت دل 
جاريست نواي آسماني
 
عشق است که بيبهانه اينجاست 
همسايه بي قرار دل ها

شوق است که ميچکد زديده 
از مطلع آفتاب طاها

عطر نفس مسيح مريم 
جاريست به باور زمانه
 
از بارش گل از آسمانها 
گل کرده بهار، عاشقانه

هستي به ترنّمي دوباره است 
غوغاي قيامت است برپا
 
گل آمده مقدمش مبارک 
گل آمده از بهشت گلها

آغاز بهار روي مهدي (ع)

پايان هميشه خزان است

پايان غم است و نامرادي 
آغاز دوباره جهان است


غروب جمعه

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام

نه با دعای سماتم قرار می گیرد


شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

طليعه مشهود

مستیم ولی مست می موعودیم
هستیم چنین و از ازل هم بودیم
ما را چو عدو مور شمارد غم نیست

ما وارث مُلک وَلَد داوودیم


شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

شعرنيامدي!!!

چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد نيامدي

                                                     چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي

شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

مولا تو را ميجويم

من آن مرغ شب گردم

كه تنها با خود خويش مي گردم

شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته